نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



تبلیغات یک عاشق



موضوعات یک عاشق



تبلیغات یک عاشق



موزیک و سایر امکانات





حافظه مجازي سريعتر در ويندوز

براي بالا بردن سرعت اعمال مختلفي كه در ويندوز انجام مي شود مي توانيد از روش زير استفاده كنيد :
در پارتيشن بندي هارد ديسك خود يك درايو جداگانه كه فقط براي فضاي مبادله استفاده خواهد شد جدا كنيد. اين درايو حداقل بايد 200 مگابايت فضا داشته باشد. در مسير زير :
Control Panel systemadvanced tabperformance virtural memory
روي گزينه let me specify my own setting كليك كرده و آن را روي درايوي كه به اين منظور جدا كرده ايد set كنيد.
اگر شما آن درايو را به اندازه 200 مگا بايت گرفته ايد بايد كمترين مقدار را 150 مگا بايت و بيشترين مقدار را 200 مگا بايت قرار دهيد كامپيوتر خود را restart كنيد بايد يك بهبودي محسوس در سيستم ملاحظه كنيد.


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 19:19 | |







هدیه سخاوتمندانه پسر گل‌فروش

 

پسرك با دسته گل‌های رز قرمز رنگ در میان خودروهای متوقف پشت چراغ‌قرمز حركت می كرد، 12 ساله به نظر می‌رسید، كنار پنجره بسته خودروها می‌ایستاد و گل‌هایش را نشان می‌داد. شاید راننده‌ای، خیال خرید شاخه گلی كند ولی هوا سردتر از آن بود كه فكر خرید گل در ذهن كسی مانده 

باشد. 
 
پسرك وقتی به خودرو مدل بالایی كه دختر و پسری جوان سرنشین آن بودند، رسید متوجه شد شیشه خودرو پائین است، پسرك گل‌هایش را سمت راننده گرفت و گفت: عمو یك شاخه گل بخر. 
مرد جوان پاسخ داد: گل نمی‌خواهم. 
پسرك با اصرار گفت: ارزان است. 
مرد جوان سرش را به علامت نفی تكان داد و به گفت‌وگو با دختر جوان ادامه داد. 
پسرك با سماجت گفت: 2هزار تومان است یك شاخه گل برای خانمتان بخرید دیگر. 
مرد جوان گفت: خانمم نیست خواهرم است. 
پسرك گفت: عمو یك شاخه گل برای خواهرت نمی‌خری؟ فقط هزار تومان. 
مرد جوان اسكناس پنج‌هزار تومانی را رو به پسرك گرفت و گفت: هزارتومان بردار و مابقی را برگردان. 
پسرك 4 هزار تومان را برگرداند و خواست شاخه گلی به مرد جوان دهد كه مرد گفت: گل نمی‌خواهم برای خودت. 
پسرك با لبخندی بر لب گفت بیا عمو، این سه شاخه گل هدیه من به تو كه خواستی دلم را شاد كنی... 
پسرك گل‌ها را روی داشبورد خودرو گذاشت و لبخندزنان دور شد. 
پسرك رفت و اشك، مهمان چشمان دو جوان شد.

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 11:44 | |







خیلی جالب بودبرام

 
آیا این آقا مشغول نقاشی روی دیوار است یا هوا؟!!؟

 

**************************************************

آیا این تصویر نمایانگر چند ستون است یا چند آدم ؟۱

**************************************************

آیا شنونده های این نوازنده آدمند یا خانه!!!؟

 

**************************************************

آیا تعداد این ها (۱۳) یا ( ۱۲ ) است !!!؟

**************************************************

آیا این تصویر متحرک است یا ثابت!!!؟

**************************************************

۱۰ ثانیه روی عکس تمرکز کنید تا دایره های صورتی محو بشوند. گلک نزنید!!!؟

**************************************************

آیا ۱۰ صورت موجود در این تصویر را می بینید!!!؟

**************************************************

آیا صورت جنین را می بینید!!!؟

**************************************************

سر خود را به جلو و عقب حرکت دهید. حرکت دو دایره را می بینید!!!؟

 

 

 

**************************************************

آیا این تصویر یک صورت است یا یک منظره طبیعی !!!؟

**************************************************

آیا این تصویر کوه های قطب شمال است یا یک گله اسب!!!؟

**************************************************

آیا این تصویر سایه درختان است یا چند خانمی که در حال گذشتن از رودخانه هستند!!!؟!

**************************************************

آیا این شکل ها متحرکند یا ثابت!!!؟

**************************************************

 


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 11:44 | |







دوست داشتن،

صدای چرخاندن کلید است در قفل.

عشق،

باز نشدن آن.

کاری که ما بلدیم اما...

باز کردن در است

با لگد...


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 10:1 | |







گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 10:1 | |







از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...



[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 10:1 | |







دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

 

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

 

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

 

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

 

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

 

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

 

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

 

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

 

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

 

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

 

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

 

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

 

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

 

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

 

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 

 

 


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 10:1 | |







شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

 

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست


غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست


در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست


می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست


شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست


 


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 10:1 | |







خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

 

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

 

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

 

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

 

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

 

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

 

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

 

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

 

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

 


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 10:1 | |







سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟


[+] نوشته شده توسط ebiram268 در 10:1 | |



صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 17 صفحه بعد